با تو ... بی تو

ساخت وبلاگ

.

.

از میان تمام واژه‌های دنیا

تنها نام تو را دوست دارم ؛

واژه‌ای که مرا به گریه می‌اندازد

واژه‌ای که مرا به خنده می‌اندازد .

واژه‌ای که طرز ادای حروفش را

دوست دارم با چشم‌های خودت ببینی

تا خاطره‌ای بردارم از حیرت آشکارت .

.

من

خاطرات زیادی از تو ندارم امّا

زیاد به تو فکر می‌کنم

و از هر خیابانی که می‌گذرم ،

قبلاً درحالِ فکر کردن به تو از آن گذشته‌ام.

.

درحال فکر کردن به تو راه می‌روم، آواز می‌خوانم

درحال فکر کردن به تو می‌خوابم، بیدار می‌شوم

درحال فکر کردن به تو زندگی می‌کنم

درحال فکر کردن به تو

یک آن یادم می‌افتد که دیگر

چیز زیادی برای تجربه ‌کردن نمانده ‌است .

.

چیزی

برای تجربه ‌کردن نمانده است ،

آن قدر با تو زیسته‌ام بی‌تو

که فکر می‌کنم دیگر

می‌توانم بمیرم ... .

.

.

.

+نوشته شده در  سه شنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۱ساعت 9:27  توسط سمیرا فراهی  | 

مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد...
ما را در سایت مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arezoye-kham بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 3:17