از غم به هر بهانه ی ممکن عبور کن .....

ساخت وبلاگ
 

" کسی که عطر کسی در هوای خلوت او نیست

قرار نیست غمی عاشقانه داشته باشد

دلم به وسعت دریا ولی چه چاره اگر باز

غمی سماجت یک رودخانه داشته باشد ... "

زمان که می گذرد ؛

ساعت و روز و ماه و سال و عمر

که به پیشینه ی دقیقه هایت افزوده می شود ؛

بزرگ تر و به سن نشسته تر که می شوی ؛

بی تردید اقتضای نفس کشیدنت

چشیدن و تجربه ی دردهایی است

که تا لختی قبل

خیال و فکرت هم آشفته ی عطر و طعمشان نبوده است .

درد و غم

و حس شدید خالی بودن دست ها

بزرگترین داشته ی آدم هایی ست

که اعتقادی به مثل همه نفس کشیدن ندارند .

همان آرمان شهری

که می دانی اگر بود

و اگر در هوا و به بهانه اش نفس می کشیدی

چه قدر می توانستی حال های متفاوت

و سهم های متفاوت را به تجربه بنشینی .

و می دانی نباید و فاصله اش

بیشتر از هر چه بتوانی فکرش را بکنی

محتوم است .

ولی اگر بخواهی

دست های تسلیمت را بالا بیاوری

و آرام آرام

حذف شدن و پاک شدن

از اجتماع اضداد را در پیش بگیری

بی تردید

دست هایی نامحسوس

خیلی بیشتر از آن چه فکرش را بکنی

طومار فراموشی

و پاک شدنت از خاطره ها را

می نویسد و تمامت می کند .

به پیشواز رفتن آگاهانه و اختیاری

برای نبودن و محو شدن

و به انتظار پایان نشستن

راه و رسم کسانی ست

که قداست هیچ احساسی

حتی برای یک بار هم که شده

رکود قلبشان را به لرزه نینداخته است .

وقتی گاهی حتی یک نگاه

یک لبخند

و یک خط نوشته

بهانه ی انسانی می شود

برای بهانه دار ادامه دادن ،

خیلی بیشتر از آن چه بشود تصورش را کرد

بی انصافی ست

که بخواهی

با نبودن

و به انزوا رفتنت

دردی شوی

مازاد بر انبوه حسرت آدم های خسته ی دنیا .

بعضی وقت ها

خوب است

به دلمان اعتماد کنیم

و بگذاریم هر خوابی برایمان دیده را

مدیریت کند .

بی تردید پایانمان را

قشنگ تر و متقن تر از مصلحت سنجی های عقل

برایمان نقاشی می کند .....

مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد...
ما را در سایت مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arezoye-kham بازدید : 187 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1396 ساعت: 0:36