دلشوره...

ساخت وبلاگ

برگشته بودی بشکنی من را ؛ شکستی

این زخم ها جز با نمک درمان نمی شد

ممکن نبود اصلا مرا از نو بسازی

تا این خرابه کاملا ویران نمی شد

کارش به طغیان می کشد رودی که یک سد

راه وصالش را به دریا بسته باشد

اما اگر دریا نخواهد رود خود را ؟

اما اگر رود از دویدن خسته باشد ؟

می ترسم و اصلا برای تو مهم نیست

"لعنت به این دلشوره های دخترانه "

حالا کجایی با تعصب پس بگیری

بغض مرا از دیگران شانه به شانه ؟

دیگر حواسِ پرت من ، پیش خودم نیست

یادم نمی ماند تمامِ حرف ها را

مادر نمی داند که دلتنگ تو هستم

وقتی نَشسته می گذارم ظرف ها را

از خانه بیرون می زنم در کوچه ها هم

دنبال رد پای تو در برف هستم

گم می شوم در بین عابر های این شهر

این روزها ، یک دختر کم حرف هستم

هر بار بادی آمد از شهر تو گفتم

شاید همین از بین موهایش گذشته

تو مثل دنیای منی ، هرچند دنیا

این روز ها از خیرِ "رویایش" گذشته

شاعـر شدم تا در خیابان های این شهر

با این جنونِ لعنتی درگیر باشم

"آهو" همیشه در پیِ یک تکیه گاه است

ترجیح دادم در نبودت "شیر" باشم ...

+نوشته شده در  سه شنبه نهم فروردین ۱۴۰۱ساعت 13:27  توسط سمیرا فراهی  | 

مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد...
ما را در سایت مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arezoye-kham بازدید : 104 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 20:14