شروعش گريه و زاری و پايانش خود آزاری
بهارِ عاشقی اين گونه طی شد ابرِ آزاری
ميانِ كوچه ها هر گوشه ای با خاطرات او
شبيه ابرِ عابر در تمام شهر مي باری
حراجت كرده است و بر زبان خلق افتادی
شبيهِ اكثرِ تصنيف های كوچه بازاری
تو را مي خوانَد و از خويش بيرون می زنی هربار
تورا می خواند و در خويش بذرِ عشق می كاری
تو را با عشقِ خود می پرورَد در مرتع امّيد
كه بسپارد به دستِ تيغِ سلاخانِ تاتاری
تو می مانی و عطرِ خاطرات و جوخه ی اعدام
تو می مانی و چنگيز و غمِ دكّانِ عطاری
به لبخندی و اخمی زنده خواهد كرد و خواهد كشت
هزاران بار خواهی مُرد… وقتی دوستش داری !
بهار به آر …
برچسب : نویسنده : arezoye-kham بازدید : 107