خرداد امسال هم
همان است که بوده ...
دیروز و امروز
بیشتر از تمام این روزها
نیازمند سکوت است و مرور .
به سوال های دو جوابه که مجال بدهی
ذره ذره جلو می روند
و زوایای خسته ی مغزت را به نوبت
نابود می کنند .
نمی دانم های این دقایق آن قدر زیاد است ؛
که بی شک ناگزیری
چشم هایت را ببندی
و در نهایت هوشیاری بخوابی ...
" مگر ممکن است " ها
وقتی به دروغ های وجدان خفه کن آلوده شود ؛
دیگر خودت هم نمی دانی چه کسی راست می گوید .
اتفاق تکراریست ؛
و به اقتضاء دور از مذاق نبودن مزه اش
سنگ به سنگ جاده ی امروز و روزهای پیش رو را بلدم متاسفانه .
دیشب و حالا
فقط دارم به این فکر می کنم
که حال ما
این جا
بر اریکه ای که برای رشد و تکامل و بالندگی مان آن را ساختی ؛
باید بهتر باشد ؟
یا نزدیک نزدیک به خودت
و دور دور از این همه بغض و خاک و آه و فقدان ...
و چاره چیست ؟
در دقیقه ای که تمامیت جهان تو
بر سر دقیقه هایمان آوار می شود
و ما
در تسلیم ترین حالت مملو از خستگی
فقط آرامش یک خواب طولانی
در مجاورت نفس های نزدیک تو را
کم داریم .
امروز
کمی مهربان تر باش
با دوستی
که من می دانم
این روزها دقیقا
کجای جهان ایستاده بود ؛
و با وجود تمام دلتنگی هایم
_ از بی جواب ماندن صبح به خیرها و شب به خیرهای از این به بعد _
با تمام دلم خوشحالم
که او قرین نگاه همیشه مسکن توست تا همیشه ...
به خاطر خودت هم که شده
کمی با درد و دل های مهمان تازه رسیده ات مدارا کن نازنین .
این بار فقط گوش تو را
امانت دار شنیدن دردهای دلش دانسته .
و خیلی بیشتر از چیزی که بشود فکرش را بکنی
خسته است ... .
مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد...
برچسب : نویسنده : arezoye-kham بازدید : 131